همیشه منتظرت بودم که ..........

منتظر دستای گرمت بودم تا نجاتم بده

هر چی با تو خندیدم ، هر چی گریه کردم

هر چی احساس کردم

نمیدونم کدوم آرزو، تو رو صدا کرد ؟

نمیدونم کدوم خواهش ، معنای خواهش من شد ؟

نمی دونم کدوم شک و تردید ، واژه های دردآلود منو از یادت برد ؟

او دوستم ندارد ...

اگر خندید و پرسید در چه حالم

بهش بگو چه قدر شکسته بالم

بهش بگو می دونم یاد من نیست

ولی یه لحظه نیست دور از خیالم

بهش بگو می دونم سادگی بود

که سهم من فقط دلدادگی بود

 

هرگز هیچ حسرتی در دنیا

این چنین یک جا جمع نمی شود

که در این سه واژه کوتاه :

او دوستم ندارد "

خواب و بیدار ...

میون خواب و بیداری

تورا می دیدم انگاری

به من گفتی نشو عاشق

که عشق داره گرفتاری

گذاشتی سر روی شونم

به من گفتی نمی دونم

چگونه میشه عاشق شد

تو این دنیای بیزاری ؟

نشو عاشق

نباش عاشق

نگو حتی دوسم داری

ولی بی عشق چه خواهی کرد ؟! ......

نباش عاشق  ..  ..     نشو عاشق   ..  ..

من که قصّه عشقم و با تو زندگی دیدم

هوای قلبم و با تو هوای بندگی دیدم

نپرسیدم  ، نترسیدم   منی که عاشقت بودم .

چرا گفتی که خواب عشقم و رو سادگی دیدم

چرا عاشقترین بودم تورا عاشق نمی دیدم

عجب خواب پریشونی تو رویای تو می دیدم

که حتی آرزو کردم تو را هرگز نمی دیدم

نشو عاشق  نباش عاشق

نگو حتی دوسم داری

ولی بی عشق چه خواهی کرد

چه خواهی کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟