دوستت دارم

آرزو

کاش بر ساحل رودی خاموش ، عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر‌آنجا گذرت می‌افتاد به سروپای تو لب می‌سودم
کاش چون نای شبان می‌خواندم به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم می‌گذشتم زدر خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می‌تابیدم
ازپس پردة لرزان حریر رنگ چشمان تورا می‌دیدم
کاش چون آیینه روشن می‌شد دلم از نقش تو و خنده تو
کاش چون برگ خزان ، رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می‌کرد
در دل باغچة خانة تو .
------------------------------------------------------------

چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم


ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی


همچو ابر سوگوار اینگونه گریانت نبینم


ای پر از شوق رهائی رفته تا اوج ستاره


در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم


مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت


در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم


تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ


تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم


قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر


گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم


کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من


تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم
-------------------------------------------------------------

-------------

-----------------------------

بر‌آنم که تمام خورشیدها را

چون شکوفه‌های نارنج

بر طر‌ّّه‌ مویت بنشانم.

اما تو

به دورها چشم دوخته‌ای :

از کهکشانی دیگر

و سیاره‌ای دیگر

شکوفه‌ای یخین را انتظار می‌کشی

که برای چیدنش

می‌باید

سفری طولانی بیاغازم

و در راه بازگشت

تشنه

بمیرم.

2

شمعدان شیشه‌ای

با منگوله‌هایش،

تاقچه‌ غبارگرفته

با اسبی زنگ‌زده که بر دو پای خویش ایستاده است.

و شعله‌ چشم‌های میشی‌رنگ.

اینک کبوتران خیس

روی لبانِ بودا عشق‌بازی می‌کنند،

باران شاید ببارد

شاید هم نه.

و من

حتی اگر به روح منجمد حیات تو دست‌یابم

نخواهمت یافت.

تو در تمام شمعدان‌های شیشه‌ای

پراکنده شده‌ای.

و آسمان

نه می‌بارد

و نه نمی‌بارد.

3

آتش

تو را فرا می‌گیرد،

خاک

افسانه‌هایش را زمزمه می‌کند،

راهب

ردای زعفرانی‌اش را

بر دوش می‌اندازد

هنگامی‌که حیات از تو دریغ می‌شود.

اینجا

درختی به تقدیر سوختن

تن می‌دهد،

راهب

اشکش را با گوشه‌ی ردا پاک می‌کند،

کرمی در خاک فرومی‌رود،

کرکسی در آسمان

نیمدایره‌ای رسم می‌کند

و فرودمی‌آید،

و من در شعله‌های آتش

تو را دوست می‌داشتم،

در خاک

در درخت

تو را دوست می‌داشتم،

در منقار کرکس

در دهان کرم

تو را دوست می‌داشتم.
-------------------------------

من رو به پایان می روم

رو به مهتاب خدایان میروم

من چشیدم زهر پیوند تو را

مارهای سرخ لبخند تورا

لبان بوسه هایم خونیست

ای گل شب عشق من طائونیست

کاش تمحید تو پاکم کرده بود

کاش دستان تو خاکم کرده بود

تو فراموشم نکن در دفن سال

لحظه ای بر خاک خاموشم بنال
---------------------

نظرات 1 + ارسال نظر
رعنا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://mohamad2005.blogsky.com

سلام محمد عزیزم .
محمد جان اگه امروز نتونستم باهات حرف بزنم و ازت خداحافظی کنم من و ببخش. این و بدون که هر جای دنیا بری من همیشه چشم به راهتم تا برگردی . محمدم اگه الان اونجا بودم بغلت می کردم و می بوسیدمت .
محمد جان هر جا بری مواظب خودت باش .
خیلی دوست دارم . رعنا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد