تنهایی


کنار پنجره در میان این شب تنهائی در خود فرو رفته ام

هوای بی حوصلگیها مرا دچار ان سرگشتگی کرده است که  هنوز راز انرا در نیافته ام

فکر میکنم...نگاه میکنم....خیره و گنگ

مبهم است و نا پیدا....مثل من سرگشته و اسیر

زندان...دیوار....و من زندانبان خود گشته ام

نگاه خسته به فرش به طاق به در به دیوار

میریزد از نگاهم اشفتگیها و در انتهای ان پر است از ارزوها

پنجره ها چوبی نیستند همگی از اهنند

ان شیشه های رنگی قرمز و زرد و ابی

به جای همه ان رنگها شیشه ها پر از غبارند

میشود بروی کدورت انها چیزی نوشت

شیشه های این شهر دود گرفته برویشان تنهائی نوشته میشود

کسی حوصله پاک کردن غبارشان را ندارد

نگاه اشفته به اطراف میچرخد...خیال چیزی دارد

دلم میخواهدکه پنجره را باز کنم!!!

چشم اندازی نیست...همه چیز رخوت انگیز است

همه چشمها در خوابند و فردا روزدیگریست برای تکرار

به این اشفتگی عادت کرده ایم...اگر دود نباشد انگار میمیریم

گیاهان این اطراف سبزی ندارند....و لانه مرغکی میان شاخه هاشان نمیبینی

جیر جیرکی نمیخواند و جز صدای چرخ ماشینها صدای خوشتری نمیاید

اسمان تب کرده و بی باران...پرنده کجا پر میزند در این هوا

خنده هایتان نفرت انگیز است انگار که چرخ و دنده ای میگردد میان دهان

اشکتان اب دیده نیست بی احساسترین گریستنهاست

در این حوالی کسی حوضی ندارد...ماهیها را تنها در تصاویر باید دید

هر روز وسیعتر میشود این حجم اهن و دود

از کنار هر اسمان خراشی دوباره برجی دیگر بالا میرود

سردتر و رخوت انگیز تر میشویم بی اشیانه تر

تراس خانه ها را گلدانی نیست...طناب رخت است و لباسهای کج و ماوج

اگر ادمی در این حوالی سراغ داری نشانش را به من بده

برای یک گپ شبانه و نوشیدن چای و دود کردن سیگار

سکوت میکنم...میان همه این بی منظره ها

سیگاری اتش زدم....جسمم را میگذارم و روحم را از پنجره ازاد میکنم

بر بالای این هوای ساکن فکر من به پرواز در امده است

و من در هوای شب پریدنی میکنم خیال انگیز به هر سو که اینجا نباشد

و من تنفسی میکنم عمیق و ششهایم از رطوبت انطرفها پر میشود

کسی اجبارم نمیکند...ادمکی نیست و چشمهائی که مرا بفریبند

هوای این دهکده خوشترست...در این جا که نمیدانم کجاست نسیم خوشی میاید

در فکر خویش به اندازه خوابی تا صبح مجالیست برای ماندنم در هوای دهکده

در خیال من به جز درخت و برکه ای صمیمی چیزی راه ندارد

و چه خوبست که خیال میکنم و چه خوبست که تصوری به اندازه این چشم انداز دارم......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد