آمد شبی دگر که دوباره رها شود  از فکر تو حس محبت و احساس

آرام ترین شبی است که با تو ام ولی سکوت

از من سکوت است و از تو یک سره سکوت

میدانمت که به چه خوابی و زچه خواب رفته ای

بادل چه راز ها که در این شب نگفته ای

باری تو با هزار ناز خفته ای

درشب چو زوزه ای  بی قرار نشته ام

همرنگ شاد غنچه ای از تو شکفته ام

سرد است هوای خانه چه بی صدا

اما به گرمی صدای تو من گرم نشسته ام

بشنو صدای مرا نه سکوت مرا

بشنو نیایش شبانه و الله گفتنم

من تارکم بی تو ولی با تو روشنم

هر چند صدای سکوت را نمیشکنم

من یک سره حرفم پر از سخنم

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
دست و پایم گم بود دل من می لرزید ساعت از لحطه دیدار گذشت آمدی وه که چه زیبا بودی دیدمت ساده تر از آینه ها بود دلت دیدنت شک و تردید مرا پایان داد وچنین بود که آغاز شدی در قلبم.....

به عاشقانه های من هم تشریف بیار

سبز باشی و پایدار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد