ترا من چشم در راهم ...

 

 

ترا من چشم در راهم .

شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ،

ترا من چشم در راهم

 

شبا هنگام ، در آندم که برجا درهّ ها چون مرده ماران خفتگانند ؛

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم . . . . . . . . . .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد