حالا که بعد آن همه که رفتند این بار را تو قصد سفر داری
یادت بماند ای دل و جان من، قرآن و آب و آینه برداری

این سان که گریه می‌کنی، انگاری سروی وضو گرفته فرا رویم
در چشم‌های روشن و معصومت، یک تکه آسمان سحر داری

چشمی به بخت خویش ندارم نه، این لحظه‌های آخر دیدار است
از من کسی نرفت که برگردد، از سرنوشت من که خبر داری

چون جاده‌ها لبالب جاپایم، در من کسی درنگ نخواهد کرد
بعد از عبور آن همه از من آه، این بار هم تو قصد گذر داری

پس اندکی عبور به کندی کن، آهسته از برابر من بگذر
پا سست کن کمی مشتاب ای خوب، امید بازگشت مگر داری؟

تو نیز می‌روی و نمی‌آیی، ای سرنوشت دست مریزادت
جز درد بی‌کسی چه به من دادی، جز زجر دادنم چه هز داری

ای سرنوشت خط خطی مبهم، تنها دورد ز بود که خوش بودم
از من چه سال‌ها که حصور دادی، حالا به این دو روز نظر داری؟

 

کیفیت غریب غم‌انگیزیست، - سفر به خیر - خداحافظ!
هر شب برای این همه دلتنگی، فالی بگیر، حافظ اگر داری!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
داریوش سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ق.ظ http://be-eshgh.blogfa.com

من این شعر من تو را چشم در راهم خیلی دوست دارم ولی چشم به راه بودن سخت ترین کار دنیا ست وقتی مطئنی که نمی آید ولی هنوز امید داری

ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدی . اگه بدونم تا قیامت هم بر نمی گرده بازم منتظرش می مونم . لطفا برام دعا کنین .

غول چراغ پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:31 ب.ظ http://arghavaani.blogsky.com


بیا ای دل کمی وارونه گردیم
برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلدا شده نزدیک ای دوست
برای هم بیا هندونه گردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد