عزیز من خسته نشو

با اینکه تنها موندی و هیچکسی و نداری


عزیز من غصه نخور وقتی خدا رو داری


عزیز من گریه نکن فدای قلب تنگت


حیفه که بارونی باشه اون چشمای قشنگت


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


من که این و خوب می دونم چقدر دلت شکسته


بزار تا دنیا بدونه این تویی که نباختی


با او همه در به دری روز و شبا رو ساختی


بزار تا دنیا بدونه هنوز دلت جوونه


عزیز م من خسته نشو از دست این زمونه


یه روزی از همین روزا غصه و غم می میره


این روزگار بی وفا به دست تو اسیره

یه روزی هم صدا میشی با نغمه های تازه

 

ترانه هات عوض میشه..اگه بدی اجازه


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


 در به دری تموم میشه..پس دیگه گریه بسته

 

 

                                          

 

 

طاقت ندارم آخه من تورو پریشون ببینم! 

 

توی دلت چی میگذره؟ غمو تو چشمات میبینم!

 

 چیکار می تونم بکنم ، جز اینکه آرزو کنم 

 

تمام غصه های تو ، فقط مال خودم بشه

  

  

 

 

عزیز من غصه نخور حرفتو من خوب میدونم 

 

 بیا با هم سفر کنیم 

  

 یه جایی که آبی باشه از اولش تا آخرش


بلور باشه پنجره هاش..ستاره هاش.. حتی درش


هیچکی نتونه بیاد و دل ما رو بلزرونه 

 

اگر به اونجا برسیم ما که دیگه غم نداریم

 

 به جز ستاره های آسمون چیزی دیگه کم نداریم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد