دلتنگی

 

دارم تقاص کدام گناه و پس میدم . تو زندگیم گناه زیاد کردم ولی کاش الان می دونستم

 

دارم تقاص کدومو پس میدم . خیلی خسته هستم شاید هیچ وقت اینقدر تو زندگیم کم

 

نیاورده بودم و حالا بی هدف در کوچه های شک و نا امیدی پرسه میزنم و رسیدن به انتهای

 

این کوچه و دیدن آشنایی تا مرا به خانه برساند برام یه رویا شده .

 

تو این دنیای ما وقتی یه اشتباهی میکنی گویا باید سالها جواب پس بدی چه اون اشتباه از

 

سر  نادانی و یا از سر بچگی باشه . از حال خودم شاکی نیستم ولی احساس 

 

خستگی می کنم توی این غروب جمعه که همیشه یه جورایی دلگیره ...

 

امروز خیلی بد شدم با بعضی ها الکی دعوام شد بی خودی داد و بیداد راه انداختم  

   

و  دل عزیزترین کس های زندگیم رو یه جورایی شکوندم نمی دونم منو می بخشن

 

  یا نه امیدوارم  بدونن بچگی کردم و بتونم از دلشون در بیارم

 

واقعا چرا انسانها فکر میکنند خودشون عقل کل هستند و خودشون بهتر میدونند

 

و دیگران احمق اند  و هیچی نمی دونند . خسته شدم از دست خودم و همه ..

 

 

ایستادی توی ساحل و به کف موج های دریا نگاه می کنی! قطره های بارون
آروم آروم به تنت برخورد می کنن و سرمای عمیقی تا عمق وجودت نفوذ می
کنه و بدنت می لرزه مثل وقت هایی که تنهایی بهت نفوذ می کنه و حس بدی
ژیدا می کنی. یه نیرویی می کشدت طرف دریا اما ترس نمی ذاره! برای یه لحظه
دلت می خواد مثل اون بطری خالی نوشابه باشی که روی آب غوطه وره و غرق نمی
شه! اما خوب که نگاش می کنی دلت براش می سوزه! کافیه یه سنگ ببندی بهش و
براش یه لنگر درست کنی! موجهای خشمگین میان و خودشونو می کوبن به ساحل حتی
ماهی های کوچیک رو می بینی که موج پرتاب شون کرده بیرون و دریا پس شون
نگرفته! اما تو هنوز اون وسطی! نه عقب می ری نه جلو و نه غرق می شی!
مدام بدون هیچ نتیجه ای همون جا که هستی می مونی و تا آخر عمرت بی هدف
بالا و پایین می ری و آخرشم هیچی! تا حالا فکر کردی خیلی از ماها هم همین
طوری مثل این بطری خالی تو این دریای زندگی غوطه ور و بی هدف شب و روز
رو می گذرونیم و نه می رسیم و نه دل می کنیم؟ قصه زندگی چندتامون همینه
و اسمشو گذاشتیم سرنوشت؟



کاش می شد برسی به ساحل! کاش تو هم می شدی نامه بر و امید یه آدم! آدمی
که دلش می خواد تو برسی به ساحل! کاش لنگر خواب و نخوت رو باز می کردی و
خودتو می سپردی به دست موج های عاشقی! هر چند که ممکنه مثل ماهی های
کوچولو، رو سنگ ها جون بدی و یا مثل گوش فیل ها و صدف ها خرد بشی اما
حتی اگر تبدیل به شن، احساس بهتری از غوطه ور موندن تا ابد داری! حاضری
این لنگر رو باز کنی؟
---------------------------------------

عشق واقعی

عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می سازد . اگر دیگری را دوست میداری
، اگر می خواهی یاریش کنی ، کمک کن تا یگانه شود . نه نباید او را اشباع
کنی .تلاش نکن با حضور خود بگونه ای او را کامل کنی . دیگری را کمک کن تا
یگانه شود . چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضورتو نباشد.

 

::: زندگی :::

زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی
که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید.

 

::: دوستی :::

دوستان واقعی جواهراتی هستند گرانبها که بدست آوردنشان سخت و نگه
داشتنشان سخت تراست. لطفا در حفظ و نگهداری من کوشا باشید

 --------------------------------------------

اگر می‌خواهید در زندگی دوستان وفادار و یاران غمخوار داشته‌باشید، کم و
خیلی دیر با مردم دوست شوید .(هرشل)

دوستان جدید پیدا کنید اما دوستان قدیمی را هم حفظ کنید، اینها نقره و
آنها طلا هستند. (پرمودابترا)

کسی‌که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند، لیاقت آزادی را ندارد. (بنجامین
فرانکلین)

وقتی نهال آزادی ریشه گرفت به سرعت رشد ونمو می‌کند. «جورج واشنگتن»

خداوند آزادی را آفرید و بشر بندگی را. «آندره شینه»

بالاتر از همه چیز این‌است‌که با خودمان صادق باشیم. «ویلیام شکسپیر»

نخستین نشانه فساد ترک صداقت است. «میشل دو مونتی»

بزرگترین درس زندگی اینست‌که گاهی احمق‌ها هم درست می‌گویند. (وینستون
چرچیل)

هرگز مردی ولو بسیار نادان را ندیدم که از وی چیزی نتوانسته‌ام
بیاموزم. (گالیله)

نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و
اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت.
(کنفوسیوس

---------------------------------

 

مطالب خوندنی

همسر عزیزم , من رسیدم - طنز

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورودبه اتاق هتل ،متوجه میشود که ان هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود وبدون اینکه متوجه شود نامه رامیفرستد . در این ضمن درگوشه ای دیگر از این کره خاکی ،زنی که تازه ازمراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکرکه شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ
کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند.
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود ومادرش را بر نقش زمین میبیند ودرهمان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می آید میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین دلیل الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت .
امیدوارم سفر توهم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه ...

 

طرز تهیه یک فیلم پرفروش در سینمای ایران

1. محمدرضا گلزارِ بزک کرده(یک عدد کامل)
2. مهناز افشار و الناز شاکردوست به میزان کافی
3. نیروی آموزش دیده برای دست و پا زدن در پشت صحنه
4.تجهیزات اعم از دوربین، نور، صدا، حرکت!

روش تهیه:
قبل از شروع- محمدرضا گلزار را در اتاق گریم خوب ورز می‌دهیم. کمی به‌اش پیاز می‌مالیم و می‌اندازیم‌ش جلوی دوربین(در اینجا خانم‌ها و آقایان وبلاگ‌نویس دقت داشته باشند که میزان پیاز مالیده شده باید به حدی باشد که اشک از چشمان گلزار جاری شود. او شکست عشقی خورده و علت این شکست و ضربه سنگین روحی به او خانواد دختر مورد علاقه او بوده است. اگر فرد مونثِ طرفدار گلزار که در حال تماشای فیلم است با گلزار احساس همذات پنداری پیدا کرد و با خودش گفت: آخی بمیرم، اگه من به جای دختره بودم خانوادم از خداشون هم بود! مشخص می‌شود که میزان پیاز مالیده شده بسیار خوب بوده و به مرحله بعد می‌رویم)
حدود 10 دقیقه می‌گذاریم تا گلزار با شعله ملایم جلوی دوربین حسابی جا بی‌افتد. سپس مهناز افشار را با مقدار متنابهی ناز و عشوه و کرشمه- درسته به محمدرضاگلزار اضافه می‌کنیم، شعله زیر گاز را زیاد می‌کنیم کمی نمک و فلفل می‌زنیم و این مغلمه را تا زمانی که ببننده دچار غش و ضعف شود هَم می‌زنیم. شعله زیر گاز را کم می‌کنیم و الناز شاکردوست را به آرامی اضافه می‌کنیم و در همین حال به هم زدن ادامه می‌دهیم تا الناز شاکردوست حسابی با مواد قبلی مخلوط شود. دیگر تقریباً آماده است. جهت تزئین می‌توانید از حسام نواب صفوی و حمید گودرزی بر حسب سلیقه استفاده کنید. نوش جان‌تان!

 

50 روش برای راه رفتن روی مخ دیگران

روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن


سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

 

وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

 

وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

 

کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

 

همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

 

جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

 

روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

 

وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

 

از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه

 

در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین

 

به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

 

وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

 

وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

 

موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

 

ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

 

بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

 

شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

 

اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

 

وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

 

صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

 

روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

 

وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

 

وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

 

چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

 

بادکنک بچه ها رو بترکونین

 

مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

 

وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد

 

بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین

 

کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره

 

ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین

 

توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین

 

هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره

حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

 

نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین

 

دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین

 

عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

 

پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

 

با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین

 

شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین

 

موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین

 

توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین

 

شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

 

توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین

 

توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین

 

جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

 

یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

 

توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه

 

چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین

 

ورقهای جزوه ء ۳۰۰ صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدین

عزیز من خسته نشو

با اینکه تنها موندی و هیچکسی و نداری


عزیز من غصه نخور وقتی خدا رو داری


عزیز من گریه نکن فدای قلب تنگت


حیفه که بارونی باشه اون چشمای قشنگت


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


من که این و خوب می دونم چقدر دلت شکسته


بزار تا دنیا بدونه این تویی که نباختی


با او همه در به دری روز و شبا رو ساختی


بزار تا دنیا بدونه هنوز دلت جوونه


عزیز م من خسته نشو از دست این زمونه


یه روزی از همین روزا غصه و غم می میره


این روزگار بی وفا به دست تو اسیره

یه روزی هم صدا میشی با نغمه های تازه

 

ترانه هات عوض میشه..اگه بدی اجازه


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


 در به دری تموم میشه..پس دیگه گریه بسته

 

 

                                          

 

 

طاقت ندارم آخه من تورو پریشون ببینم! 

 

توی دلت چی میگذره؟ غمو تو چشمات میبینم!

 

 چیکار می تونم بکنم ، جز اینکه آرزو کنم 

 

تمام غصه های تو ، فقط مال خودم بشه

  

  

 

 

عزیز من غصه نخور حرفتو من خوب میدونم 

 

 بیا با هم سفر کنیم 

  

 یه جایی که آبی باشه از اولش تا آخرش


بلور باشه پنجره هاش..ستاره هاش.. حتی درش


هیچکی نتونه بیاد و دل ما رو بلزرونه 

 

اگر به اونجا برسیم ما که دیگه غم نداریم

 

 به جز ستاره های آسمون چیزی دیگه کم نداریم

 

تنهاترین مونس من

 لبخند بزن، غوغا کن، صدایت مرا به پرواز وا می دارد.  

نگاهم کن، برق چشمان زیبایت نوازشم می کند،  

من نیز روزی برای تو سرخ خواهم شد، من غرق خنده، گرم خواهم شد.  

وجودت را احساس می کنم، تو را همیشه می توان حس کرد ، من گرم خواهم شد.  

من برایت خواهم ماند تا لبخندهایت را پاسخ گویم.  

من سبز خواهم شد تا تو شادابیت را همیشه لمس کنی،  

من سرخ خواهم شد. تو را از شوق  لبریز  خواهم  کرد .   

وقتی که صدایت می کنم و تو  در  دل  پاسخ  می گویی ،  جان دوباره می گیرم . 

وقتی که صدایم می کنی شوق دیدار، زبان از من برمی گیرد و من سرخ می شوم.  

از من سخن مگو، با من سخن بگو، با من از من سخن بگو.  

بگو که صدای تپش های این قلب سرخ را همیشه می شناسی.   

بگو که سرخیم را ستایش می کنی، 

 من سرخ خواهم شد.  

من از نیم نگاه سوزاننده ی تو زیر برق آفتاب، از تمامی گرمیت در سردی زمستان، سرخ خواهم شد 

لحظه ی جدایی را نمی شناسم ، خداحافظی را  معنا  نخواهم  کرد . 

سیب سرخی  به تو خواهم  داد  و دانه ی اناری  

دانه ی انارم به تو جان خواهد داد و سیب سرخم به تو محبت.  

سیب سرخ، سرخ خواهد ماند و من سرخ خواهم شد.  

من سیلی عشق تو را چشیده ام و درد محبتت را کشیده ام. 

 شکل آن را نمی دانم، تنها می دانم که آن نیز سرخ  است  و روزی که این  رگ های خون  در  وجودم 

فوران  کنند، من  سرخ  خواهم  شد 

و من  از  همیشه  تا  همیشه سرخ خواهم ماند

           

         

سکوت غمبارشب را باگریه هایم شکستم

 

شکستم تا بتوانم اسودگی ام را بازیابم

 

 آهی کشیدم  و خواستم سخنی بگویم با تو ، ولی نتوانستم

 

بغض گلویم را فشرده بود

 

گویا حرفهایم را میشنیدی

 

بازبان بی زبانی خواسته ای گفتم  

 

یارا چه کنم این راه نه چندان بسیط را برهنه پای چگونه طی کنم

 

آخر همراهی ات را از من دریغ مدار که حیرانم در خط زندگی

 

آخر چه کنم چه طور باشم، لبانم از فرط تشنگی آب زلال حقیقت به سخن گشوده نمیشود

 

 باچشمانم اعتراف به خستگی دارم

 

کاش نگاهم را دوباره بنگری وبینی تا نظاره ام کنی  برق چشمانم پرفروغ میشود

 

 ازتپش قلبم چه گویم خودت بهتر میدانی حال مرا در لحظه های انتظار

 

کاش سرانجام سایه سبزنامت بر سرم گسترده شود ای تنهاترین مونس من  

لحظه دیدار نزدیک است

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد دلم، دستم
باز من اندر هوای دیگری هستم

های
نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های
نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی، دل

لحظه دیدار نزدیک است

---------------

تو را همچون گوهری در صدف یافتم و تا ابدیت از تو محافظت خواهم کرد

 

تو را همچون زیبائی آسمان یافتم و همیشه در تو پرواز خواهم کرد

 

تو را همچون دریا یافتم و همیشه در تو خواهم بود

 

زیرا تنها معبود و هستی و عشقم تو هستی

 

همیشه زنده باش که از زنده بودم تو من نیز زنده خواهم بود

 

همیشه شاد باش که از شادیت دل من نیز شاد خواهد بود

 

همیشه با محبت باش چون محبتت نیازم خواهد بود

 

دوست دارم . . . خوبم ، بهتر از تو هرگز ندیده ام و نخواهم دید تا ابدیت

 

دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت تا ابدیت

 

 

خیلی سعی می کنم امیدوار باشم

یکی توی باغچه بنفشه کاشته....از همه رنگ.....

میون خاکستریه درختا...بنفشه ها بدجوری خودنمایی می کنن.....

توی این قحطی...گاهی کمی رنگ...حتی یه لبخند....غنیمته......

باورم نمی شه این زمستونم گذشت...این سرما که انگاری دست بردار

ما نبود....بالاخره تموم شد....همه جا شلوغه ...مثل همیشه.....

خوشم.....با راه رفتن میون آدما.....با ایستادن و نگاه کردن ماهی قرمزا.....

سبزه های مدل به مدل....تخم مرغای رنگی....

بچه تر که بودیم انگاری همه رسم و رسوما زنده تر بودن....

الان همه چی فقط یه شبحه.....

خیلی سعی می کنم امیدوار باشم ....همه چیزو قشنگ تر از اونی که هست ببینم..

مثل قبل.....اما .....

سال مزخرفی بود...برای همه....سال به سال همه چی مزخرف تر می شه....

برای سال جدید بیاین هیچی از خدا نخوایم....جز شادی  و آرامش.....

دلم واسه یه خنده سیر ...از ته دل......لک زده!

می تونی خند هامو بهم برگردونی.......خدا جونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کسی می تونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

سالی که گذشت

پا روی پا می اندازم ...بعد مدتها خونه خلوته..هرکی رفته پی کاری.....

یه سیگار و چای داغ....توی لیوان سفالی نو....آی می چسبه....

اما اگه فکر و خیال نیاد سراغت......اگه مغزت یه دم آروم بگیره و

این چند جرعه چای رو زهرمار نکنه بهت.....

دیروز اونقدر فکرم مشغول کارای مونده ژوژمان آخر هفته بود که دوبار برگشتم

و وسایلی که جا گذاشته بودم رو برداشتم....آخر سر باز کیف پولمو یادم رفت....

شانس آوردم دوست کوچولوم زود اومد و پول آژانس رو داد چون دیگه وقت برگشتن

نداشتم....

نمی دونم خاصیت خستگیه که آدم همه چیزو فراموش می کنه؟

s' h abituer..... یعنی عادت می کنیم.....

آره ...به دلتنگی....به فراموشی...به خستگی.....به هزار هزارتا فکر مسخره

که میان و می رن.....کاش این کارا هیچوقت تموم نشه.....چند وقتیه دلتنگی یادم رفته..

 -----------------------------------------

خوبم...خوبتر از سالی که گذشت.....که با ناراحتی و  گریه تموم شد....

خوبتر از روزای کسل کننده عید....

امروز با بادی که می وزید....با آفتاب تند فروردین......با خودم خوش بودم!

بابا رو مجبور کردم بشینه و روی صورتش باند گچی بذارم ....ماسک خوبی شد...

از حالا هم منتظر قرار عصر با بچه هام....بعد مدتها جمع دیوونه ها جمعه.....

دلم تنگ شده....

یه دوستی گفت از آرزوهای محالتون بگین.....

دلم می خواست برگردم به عقب و اشتباهاتمو جبران کنم.....

دلم می خواست هیچ غمی توی دل هیچ آدمی نباشه...

دلم می خواست بچه هامون تا بچه ان بچگی کنن.....

دلم می خواست هچ بچه ای توی دلش حسرت چیزیو نداشت.....

دلم می خواست....این آروزی آخر...هر چند محال..مال خودم.....

 ------------------------------------------------------------------------------------------

بیا از چیزای ساده حرف بزنیم.....تو بگو روسری سبز من بهم میاد و من....

من  دست  های تو رو که مثل دست پسر بچه ها نرم و صاف می گیرم

و شاید چیزی نگم.....

بذار دل خوش کنیم به این بستنی قیفی و چشم ببندیم روی همه دنیا......

 بخندیم به حرف های بی ربط.....به خیالات خام.....

بیا گاهی رمان های آبکی بخونیم.....فیلم هندی ببینیم......

 با ریتم آهنگای عباس قادری دم بگیریم و برقصیم.....

چه اشکالی داره.....که ما هم ...یه کم .....فارغ از این همه تلخی.....

دلخوش بشیم به چیزای ساده؟؟؟؟؟

بهت نمی گم عزیز دل......که خسته ام.....از این همه دورویی و رنگ و لعاب

دروغی......هنوز حرف هام رو به دخترک توی آیینه می گم و ......خسته ام.....

 

 

 از حضرت خضر ممنون که لطف کرد منو دعوت کرد به بازی کتاب های نیمه کاره .....

 

 دوتا کتاب از ساراماگو...." همه نامها" و "بینایی" که از عید پارسال هردوشون

نصفه موندن!درباره این دوتا کتاب و البته کوری!من هیچوقت نفهمیدم چرا ازشون

تعریف می شه!کسل کننده ترین کتابایی بودن که در طول زندگیم باز کردم

و فکر نمی کنم هیچوقت تمومشون کنم!

سالی که گذشت

پا روی پا می اندازم ...بعد مدتها خونه خلوته..هرکی رفته پی کاری.....

یه سیگار و چای داغ....توی لیوان سفالی نو....آی می چسبه....

اما اگه فکر و خیال نیاد سراغت......اگه مغزت یه دم آروم بگیره و

این چند جرعه چای رو زهرمار نکنه بهت.....

دیروز اونقدر فکرم مشغول کارای مونده ژوژمان آخر هفته بود که دوبار برگشتم

و وسایلی که جا گذاشته بودم رو برداشتم....آخر سر باز کیف پولمو یادم رفت....

شانس آوردم دوست کوچولوم زود اومد و پول آژانس رو داد چون دیگه وقت برگشتن

نداشتم....

نمی دونم خاصیت خستگیه که آدم همه چیزو فراموش می کنه؟

s' h abituer..... یعنی عادت می کنیم.....

آره ...به دلتنگی....به فراموشی...به خستگی.....به هزار هزارتا فکر مسخره

که میان و می رن.....کاش این کارا هیچوقت تموم نشه.....چند وقتیه دلتنگی یادم رفته..

 -----------------------------------------

خوبم...خوبتر از سالی که گذشت.....که با ناراحتی و  گریه تموم شد....

خوبتر از روزای کسل کننده عید....

امروز با بادی که می وزید....با آفتاب تند فروردین......با خودم خوش بودم!

بابا رو مجبور کردم بشینه و روی صورتش باند گچی بذارم ....ماسک خوبی شد...

از حالا هم منتظر قرار عصر با بچه هام....بعد مدتها جمع دیوونه ها جمعه.....

دلم تنگ شده....

یه دوستی گفت از آرزوهای محالتون بگین.....

دلم می خواست برگردم به عقب و اشتباهاتمو جبران کنم.....

دلم می خواست هیچ غمی توی دل هیچ آدمی نباشه...

دلم می خواست بچه هامون تا بچه ان بچگی کنن.....

دلم می خواست هچ بچه ای توی دلش حسرت چیزیو نداشت.....

دلم می خواست....این آروزی آخر...هر چند محال..مال خودم.....

 

دل خونیم

شاید بدانی چند روزیست و چند ماهیست و چند سالیست به دنبال عطر گیسوان خرماییت و برق خورشیدی دیدگانت . گل لبخند دلت نشستم و هر لحظه و هر لحظه زندگیم دوست دارم گل سرخ صورتت را ببویم و از عطر آن مست بشم تا شاید به حرمت بوی گل رز هم که شده لحظه ای آب دیدگانم خشک شود و دگر بار صورت مثل ماهت را ببینم و همچون گل شیپوری در مقابل زیبا ئیهایت سر تعظیم فرود آورم و دل سرخ خودم را که از زخم زبانهای دیگران به خاطر عشق تو زخمی شده است تقدیم تو و شادیهایت کنم

                           تقدیم به گل زندگیم